تو بگو که همین فردا چه به جز غم ما دارد.
مگر حنجر ما تا کی تب و تاب صدا دارد؟
هنوز وقایع سال گذشته را فراموش نکرده ایم
خون هایی که ریخته شد را فراموش نکرده ایم
جفایی که بر ما شد را فرموش نکرده ایم
آنها که در آن روز ها مردند
چه خوب چه بد
انسان بودند
هم وطن بودند شاید بد شاید خوب
انقدر خائن خائن نکنید
چه کرده اید که مردم خائن شده اند؟
مردم گرسنه اند
گرسنه عدالت
مرام ، انسانیت و...
سگ گرسنه هم وفاداری نمی داند. ......
بیشتر بگویم خائن می شوم
می خواهم امروز چیزی بگویم ؛
از امروز از این ساعت از این لحظه
که غم در من ریشه بسته
در جای دیگر کسی پایکوبان در مسیری است
شاید در همین خیابان پایینی است.
نمی خواهم از مرگ بگویم
نه از جناح و سیاست حرفی دارم
نه از سپاه و مدافعان حرم
من از درد می گویم برایت
از فراغ بابا بگویم برایت؟
از فراغ عاشق و معشوق؟
از درد بی بابایی بگویم؟
می خواهم امروز چیزی بگویم؛ اما
نه از سیاست، نه از مذهب، نه از خوبی و بدی چیزی نگویم
میخواهم از درد بگویم
میخواهم از محبت بگویم
از شب تاریکی که زنده شد به نور مرگ بگویم؟
از دست بابا بگویم؟
میخواهم از قاسم سلیمانی بگویم.
از درد یتیمی بگویم؟
از شب های بی بابا بگویم؟
دوست داری من چه گویم؟
از صدای اندوه همسر من بگویم؟
از جهان بی سلیمانی من بگویم؟
یا که از دنیای نامردی بگویم؟
اینکه امروز مردی در مسیری از دنیا می رود
تیتر جدیدی نیست؛ اما
اینکه این مرد، مرد ترین مردان خداست ، خبر را داغ می کند
داغی که بر دل و جان می زند.
میخواهم چیزی بگویم
می گویید سپاه بد است باشد
اسلام بدست باشد
انسان، زندگی، ایران، جمهوری اسلامی بدست باشد.
ولی آیا شفقت، مرام و انسانیت هم بد است؟
که در مرگ انسانی شادمان می گردید؟
فقط به خاطر برداشت هایتان که شاید حقیقت داشته باشد؟
این است مرام شما؟
می خواهم از دردی بگویم
در میان این جهان ، این ایران ، این مردم
غمی مرا بد گرفته است.
از این دوگانگی بیزارم
از این نفرت در وجودشات بیزارم
از دروغ های حقیقت نما بیزارم.
می خواهی من از چه گویم برایت؟؟؟
نوشته شده در تاریخ 13 دی 98
همچنین وفات آیت الله مصباح یزدی
را به جامعه اسلامی تسلیت عرض میکنم.
ساده بودیم و خاکی
به همین شیوه خاکمان کردند
سنگ بودیم
به همین شیوه خاکمان کردند
نمی دانستند که از خاکمان
چه لاله ها که نمی روید
شیر بوده ایم و هستیم
حتی اگر یال و کوپلامان را بسوزانند.
ما وارثان زمینیم
ما محقق کنندگان وعده خداییم
حال شما مستضعف بپندارید.
ما خدایی رفتار می کنیم
و گرنه ابلیس هم به شما رحم نمی کرد
تا این حد نامردید
از نامردان انتظاری نمی رود
لطف کنید به بهانه های مسخره
پا بوسی بی معرفتان را نکنید
اینان کسانی هستند
که قلبتان را به سیخ می کشند
و خام میخورند
و به ریش همه ما می خندند.
فرق ساده ها
خاکی ها
با احمق ها و سادلو ها
اینجا نمایان میشود.
تا کی حماقت!
....
کینه ها
زخم ها
سر باز میکنند
تاریخ ها تکرار می شوند
تا کی این کینه و نفرت
باقی خواهد ماند؟
تا کی خواهند کشت؟
تا کی سکوت خواهیم کرد؟
تا کی انتقام های سخت؟
چرا به اینجا رسیده اند؟
چرا به اینجا رسیده ایم؟
سرزمین ما را تا کی خون می خواهد
آبیاری کند؟
تا کی کودکان بی پدر شوند؟
تا کی زنان بی همسر شوند؟
از خون خواری سیر نمیشوند؟
اینان خون خوناشام ها را
به شیشه می کنند.
از بی معرفت
انتظار معرفت داشتن خطاست
از ظالم انتظار عدل داشتن خطاست
پس چرا در این سرزمین
دولتمردان این همه خطا می کنند؟
حرف از مذاکره شد
نامردی دیگری در راه است
انگار که دوباره دارند
خر داغ میکنند.
آیا هنوز چشمی برای دیدن هست؟
آیا هنوز گوشی برای شنیدن هست؟
.: Weblog Themes By Pichak :.